لنگیدن در عمل یا کار یا سخن (؟) : او نیز عریان و مجذوب بود. غایتش آنکه گاهی معقول میگفت و با مردم حرف میزد، اما گاهی لنگی میزد و لاابالی میگردید. (مزارات کرمان ص 192)
لنگیدن در عمل یا کار یا سخن (؟) : او نیز عریان و مجذوب بود. غایتش آنکه گاهی معقول میگفت و با مردم حرف میزد، اما گاهی لنگی میزد و لاابالی میگردید. (مزارات کرمان ص 192)
کلنگ بر زمین کوبیدن و کندن و شکافتن آن را ضربت وارد کردن با کلنگ بر زمین و دیوار برای کندن و شکافتن آن: کلنگی می زند چون شیر جنگی کلنگی نه که او باشد کلنگی. نظامی. و رجوع به کلنگ بمعنی دست افزار شود
کلنگ بر زمین کوبیدن و کندن و شکافتن آن را ضربت وارد کردن با کلنگ بر زمین و دیوار برای کندن و شکافتن آن: کلنگی می زند چون شیر جنگی کلنگی نه که او باشد کلنگی. نظامی. و رجوع به کلنگ بمعنی دست افزار شود
با پا زدن. لگد زدن. شلنگ انداختن: کدام صاحب آن صاحبی که دور عنانش به پشتهای فلک میزند شلنگ ستاره. حکیم زلالی (از آنندراج). ... و در بحر حیرت شلنگ میزدند. (تاریخ گلستانه). پیک گردون کش ز انجم هست چندین رنگ رز بر هوای آستانت میزند دایم شلنگ. کاتبی
با پا زدن. لگد زدن. شلنگ انداختن: کدام صاحب آن صاحبی که دور عنانش به پشتهای فلک میزند شلنگ ستاره. حکیم زلالی (از آنندراج). ... و در بحر حیرت شلنگ میزدند. (تاریخ گلستانه). پیک گردون کش ز انجم هست چندین رنگ رز بر هوای آستانت میزند دایم شلنگ. کاتبی
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، یواشکی چیزی را بکسی گفتن، با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن: (دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش)
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، یواشکی چیزی را بکسی گفتن، با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن: (دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش)